تفسیر سوره محمد آیه 29-38

تفسیر سوره محمد آیه 29-38

تفسیر سوره محمد آیه 29-38

  • تفسیر قرآن
أَمْ حَسِب الَّذِينَ فى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يخْرِجَ اللَّهُ أَضغَنهُمْ(29) وَ لَوْ نَشاءُ لأَرَيْنَکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فى لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَلَکمْ(30) وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتى نَعْلَمَ الْمُجَهِدِينَ مِنکمْ وَ الصبرِينَ وَ نَبْلُوَا أَخْبَارَکمْ(31)
ترجمه :
29 - آيا کسانى که در دلهايشان بيمارى است گمان کردند خدا کينه هايشان را ظاهر نمى کند ؟ !
30 - و اگر ما بخواهيم آنها را به تو نشان مى دهيم تا آنها را با قيافه هايشان بشناسى ، هر چند مى توانى از طرز سخنانشان آنها را بشناسى ، و خداوند اعمال شما را مى داند .
31 - ما همه شما را قطعا آزمايش مى کنيم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از ميان شما کيانند ؟ و اخبار شما را بيازمائيم .
تفسير : منافقان را از لحن گفتارشان مى توان شناخت
در اين آيات باز هم به بحثى ديگر از صفات و نشانه هاى منافقين اشاره مى کند
و مخصوصا بر اين معنى تاکيد دارد که اينها تصور نکنند براى هميشه مى توانند چهره درونى خود را از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) و مؤمنان مکتوم دارند ، و خود را از رسوائى بزرگ برهانند .
نخست مى گويد : آيا کسانى که در دلهايشان بيمارى است گمان کردند خدا کينه هاى شديدشان را ظاهر نمى سازد ؟ ! ( ام حسب الذين فى قلوبهم مرض ان لن يخرج الله اضغانهم ) .
اضغان جمع ضغن ( بر وزن حرص ، و همچنين بر وزن عقد ) به معنى کينه شديد است .
آرى آنها در درون دل کينه شديدى نسبت به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) و مؤمنان داشته و هميشه منتظر فرصتى بودند که ضربه اى بر آنها وارد کنند ، قرآن به آنان هشدار مى دهد ، تصور نکنند هميشه مى توانند چهره واقعى خود را مکتوم دارند .
لذا در آيه بعد مى افزايد : اگر بخواهيم آنها را به تو نشان مى دهيم ، تا آنها را با قيافه هايشان بشناسى ! ( و لو نشاء لاريناکهم فلعرفتهم بسيماهم ) .
در چهره هاى آنها علامتى مى گذاريم که با مشاهده آن علامت از نفاقشان آگاه شوى ، و به رأى العين آنها را ببينى .
سپس مى افزايد : هر چند الان هم مى توانى از طرز سخنانشان آنها را بشناسى ( و لتعرفنهم فى لحن القول ) .
راغب در مفردات مى گويد : لحن عبارت از اين است که سخن را از قواعد و سنن خود منحرف سازند ، يا اعراب خلافى به آن دهند ، و يا از صورت صراحت به کنايه و اشاره بکشانند ، و منظور در آيه مورد بحث همان معنى سوم است يعنى اين منافقان بيماردل را از کنايه ها و نيشها و تعبيرات موذيانه و منافقانه شان مى توان شناخت .
هر جا سخن از جهاد است آنها به نحوى در تضعيف اراده مردم مى کوشند ، هر جا سخن از حق و عدالت است آن را به سوى ديگرى منحرف مى سازند ، و آنجا که از نيکان و پاکان و پيشگامان اسلام سخن به ميان مى آيد به نحوى مى کوشند آنها را لکه دار و کم اعتبار کنند .
لذا در حديث معروفى از ابو سعيد خدرى نقل شده است که مى گويد : لحن القول بغضهم على بن ابى طالب ، و کنا نعرف المنافقين على عهد رسول الله ببغضهم على بن ابى طالب : منظور از لحن القول بغض على بن ابى طالب (عليه السلام) است ، و ما منافقان را در عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) از طريق عداوت با على (عليه السلام) مى شناختيم .
آرى اين يکى از نشانه هاى بارز منافقان بود که نسبت به اولين مؤمن از ميان مردان ، و نخستين پيشگام جانباز اسلام عداوت مىورزيدند .
اصولا ممکن نيست انسان چيزى را در دل داشته باشد و بتواند براى مدت طولانى آن را چنان مکتوم دارد که حتى در کنايات و اشارات و لحن کلام او ظاهر نشود ، لذا در حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم : ما اضمر احد شيئا الا ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه : هيچکس چيزى را در دل پنهان نمى کند مگر اينکه در سخنانى که از دهان او ناآگاه مى پرد و صفحه صورتش آشکار مى شود .
در آيات ديگر قرآن سخنان موذيانه منافقان که مصداق اين لحن القول است ، يا حرکات مشکوک آنها ، نقل شده است ، و شايد به همين دليل بعضى از مفسران گفته اند که بعد از نزول آيه مورد بحث ديگر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) به خوبى منافقان را از نشانه هاى آنها مى شناخت .
شاهد گوياى اين سخن اينکه به آن حضرت دستور داده شد که هر گاه يکى از آنها از دنيا برود بر او نماز نخواند ، و کنار قبرش براى دعا و طلب آمرزش نايستد : و لا تصل على احد منهم مات ابدا و لا تقم على قبره ( توبه - 84 ) .
مخصوصا از مواقعى که منافقان به خوبى چهره واقعى خود را آشکار مى کردند موقع جهاد بود ، قبل از جنگ به هنگام جمع آورى کمکها و آماده شدن براى ميدان نبرد ، و در ميدان جنگ به هنگام حملات شديد دشمن ، و بعد از جنگ به هنگام تقسيم غنائم که در آيات فراوانى از قرآن مجيد مخصوصا در سوره توبه و احزاب به آنها اشاره شده است ، و کار به جائى رسيده بود که حتى افراد عادى مسلمانان نيز منافقان را در اين صحنه ها مى شناختند .
امروز هم شناختن منافقان از لحن قول و موضعگيريهاى خلافشان در مسائل مهم اجتماعى ، و مخصوصا در بحرانها يا جنگها کار مشکلى نيست و با کمى دقت از گفتار و رفتارشان شناسائى مى شوند .
و چه خوب است مسلمانان بيدار باشند و از اين آيه الهام گيرند و اين گروه خطرناک و کينه توز را بشناسند و افشا کنند .
در پايان آيه مى افزايد : خداوند اعمال همه شما را مى داند ( و الله يعلم اعمالکم ) .
هم اعمال مخفى و آشکار مؤمنان ، و هم اعمال منافقان را ، به فرض که بتوانند چهره اصلى خود را از مردم پنهان دارند آيا از خدا که در ظاهر و باطن و خلوت و جلوت با آنها است مى توانند مکتوم دارند ؟ ! در آيه بعد براى تاکيد بيشتر و نشان دادن طرق شناخت مؤمنان از منافقان مى افزايد : ما همه شما را قطعا آزمايش مى کنيم ، تا معلوم شود مجاهدان واقعى شما و صابران کيانند و مجاهدنماها و سست عنصران منافق کيان ؟ ! ( و لنبلونکم حتى نعلم المجاهدين منکم و الصابرين ) .
گر چه اين آزمايش دامنه وسيع و گسترده اى دارد و صبر و شکيبائى در انجام همه وظائف را شامل مى شود ولى به تناسب کلمه مجاهدين ، و آيات قبل و بعد بيشتر منظور آزمايش در ميدان جهاد است ، و راستى ميدان جهاد ميدان آزمايش بزرگ و سختى است ، و کمتر کسى مى تواند چهره واقعى خود را در چنين ميدانهائى از نظرها مستور دارد .
و در ذيل آيه مى فرمايد : علاوه بر اينکه شما را مى آزمائيم اخبار شما را نيز آزمايش مى کنيم ( و نبلوا اخبارکم ) .
بسيارى از مفسران گفته اند که مراد از اخبار در اينجا اعمال انسانها است ، چرا که وقتى عملى از انسان سرمى زند به صورت خبر در ميان مردم پخش مى شود ، بعضى نيز گفته اند منظور از اخبار در اينجا اسرار درونى است ، چرا که اعمال مردم از اين اسرار خبر مى دهد .
اين احتمال نيز وجود دارد که اخبار در اينجا به معنى خبرهائى است که مردم از وضع خود يا از تعهدات خويش مى دهند ، مثلا منافقان با پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) عهد کرده بودند که پشت به ميدان نبرد نکنند در حالى که عهد و پيمان خود را شکستند : و لقد کانوا عاهدوا الله من قبل لا يولون الادبار ( احزاب - 15 ) .
و نيز بعضى از آنها از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) اجازه بازگشت از ميدان جهاد مى طلبيدند و مى گفتند خانه هاى ما بدون حفاظ است در صورتى که بدون حفاظ نبود هدفشان اين بود که فرار کنند ! و يستاذن فريق منهم النبى يقولون ان بيوتنا عورة و ما هى بعورة ان يريدون الا فرارا ( احزاب - 13 ) .
به اين ترتيب خداوند هم اعمال انسانها را مى آزمايد و هم گفتار و اخبار آنها را .
مطابق اين تفسير اين دو جمله در آيه مورد بحث دو معنى متفاوت دارد ، در حالى که طبق تفسيرهاى قبل تاکيد يکديگر است .
به هر حال اين نخستين بار نيست که خداوند به مردم اعلام مى کند که شما را مى آزمائيم تا صفوفتان از هم مشخص شود ، و مؤمنان راستين از ضعيف الايمانها و منافقان شناخته شوند ، در آيات فراوانى از قرآن اين مساله ابتلاء و امتحان مطرح شده است .
مسائل مربوط به آزمايش الهى را در جلد اول ذيل آيه 155 بقره ( صفحه 524 تا 535 ) بحث کرده ايم و همچنين در جلد 16 آغاز سوره عنکبوت مشروحا آمده است .
ضمنا جمله : حتى نعلم المجاهدين منکم ( تا مجاهدان شما را بشناسيم ) به اين معنى نيست که خداوند از اين گروه آگاهى ندارد بلکه منظور تحقق اين معلوم الهى است و مشخص شدن اين گونه افراد است ، يعنى تا اين علم الهى تحقق خارجى يابد و عينيت حاصل کند و صفوف مشخص شود .
إِنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ شاقُّوا الرَّسولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَينَ لهَُمُ الهُْدَى لَن يَضرُّوا اللَّهَ شيْئاً وَ سيُحْبِط أَعْمَلَهُمْ(32) * يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمَلَکمْ(33) إِنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ ثمَّ مَاتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لهَُمْ(34)
ترجمه :
32 - کسانى که کافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن حق به مخالفت با رسول خدا برخاستند هرگز زيانى به خدا نمى رسانند ، و به زودى اعمالشان را نابود مى کند .
33 - اى کسانى که ايمان آورده ايد اطاعت کنيد خدا ، و اطاعت کنيد رسول خدا را ، و اعمال خود را باطل مسازيد !
34 - کسانى که کافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند سپس در حال کفر از دنيا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد .
تفسير : آنها که در حال کفر بميرند هرگز بخشوده نخواهند شد
بعد از بحثهاى گوناگونى که پيرامون وضع منافقان در آيات گذشته بيان شد ، اين آيات پيرامون جمع ديگرى از کفار بحث مى کند ، و مى فرمايد : کسانى که کافر شدند و مردم را از راه خدا بازداشتند و بعد از روشن شدن حق به مخالفت با رسول خدا برخاستند ، هرگز زيانى به خدا نمى رسانند ، و اعمالشان را حبط و نابود مى کند ( حتى اگر کار خيرى هم انجام داده اند چون با ايمان قرين نبوده حبط مى شود ) ( ان الذين کفروا و صدوا عن سبيل الله و شاقوا الرسول من بعد ما تبين لهم الهدى لن يضروا الله شيئا و سيحبط اعمالهم ) .
اين گروه ممکن است همان مشرکان مکه باشند ، و يا کفار يهود مدينه ، و يا هر دو ، زيرا تعبير به کفر و صد عن سبيل الله ( بازداشتن مردم از راه خدا ) و شاقوا الرسول ( مخالفت و دشمنى با پيامبر ) در مورد هر دو گروه در آيات قرآن آمده است .
تعبير به تبيين هدايت در مورد مشرکان مکه از طريق معجزات بود ، و در مورد کفار اهل کتاب از طريق کتاب آسمانيشان .
حبط اعمال آنها يا اشاره به کارهاى نيکى است که احيانا انجام مى دادند ، مانند ميهمان نوازى ، انفاق و کمک به ابن السبيل ، و يا اشاره به عقيم ماندن نقشه هاى آنها بر ضد اسلام است .
به هر حال اين گروه داراى سه وصف بودند کفر و صد عن سبيل الله و دشمنى و عداوت با پيامبر که يکى مخالفت با خدا بود ، و ديگرى با بندگان خدا ، و ديگرى با رسول خدا .
در آيه بعد روى سخن را به مؤمنان کرده ، و بعد از بيان خطوط منافقين
و کفار خط آنها را نيز چنين تبيين مى کند : اى کسانى که ايمان آورده ايد ! اطاعت کنيد خدا و اطاعت کنيد رسول خدا را ، و اعمال خود را باطل مسازيد ( يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و لا تبطلوا اعمالکم ) .
در حقيقت برنامه مؤمنان در همه چيز نقطه مقابل گروه کافر و منافق است آنها مخالفت فرمان خدا مى کنند ، و اينها اطاعت ، آنها به عداوت و دشمنى با پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) برمى خيزند و اينها فرمانبردارند ، آنها اعمالشان بر اثر کفر و ريا و منت و مانند آن نابود مى شود اما اينها با ترک اين امور پاداش اعمالشان در پيشگاه خدا محفوظ است .
به هر حال لحن آيه نشان مى دهد که در ميان مؤمنان آن روز نيز افرادى بوده اند که در مساله اطاعت خداوند و رسول و حفظ اعمالشان از باطل شدن کوتاهى هائى داشته اند که خداوند با اين آيه به آنها اخطار مى کند .
شاهد اين سخن شان نزولى است که بعضى از مفسران در باره اين آيه نقل کرده اند که بنى اسد اسلام آوردند و خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) عرضه داشتند ما تو را بر خود مقدم داشته ايم ، و جان و خانواده خويش را در اختيار تو گذارده ايم ، ولى از لحن گفتارشان يک نوع منت گذارى استفاده مى شد ، آيه فوق نازل گشت و به آنها در اين زمينه هشدار داد .
بعضى از فقها به جمله اخير ( و لا تبطلوا اعمالکم ) براى حرمت شکستن نماز استدلال کرده اند ، ولى همانگونه که آيات قبل و بعد ، و خود آيه مورد بحث گواهى مى دهد مربوط به اين معنى نيست ، بلکه هدف عدم ابطال از طريق شرک و رياء و منت و امثال آن است.
آخرين آيه مورد بحث توضيح و تاکيدى است براى آنچه در آيات قبل پيرامون کفار آمده است ، و در ضمن راه بازگشت را به آنها که مايل باشند نشان مى دهد ، مى فرمايد : کسانى که کافر شدند و مردم را نيز از پيمودن راه خدا باز داشتند سپس در همان حال کفر از دنيا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشيد ! ( ان الذين کفروا و صدوا عن سبيل الله ثم ماتوا و هم کفار فلن يغفر الله لهم ) .
چرا که با مرگ درهاى توبه بسته مى شود ، اينها بار سنگين کفر خودشان و اضلال و گمراهى ديگران را هر دو بر دوش مى کشند ، چگونه امکان دارد خداوند آنها را ببخشد ؟ .
و به اين ترتيب در مجموع اين آيات ، از سه گروه سخن به ميان آمده است : منافقان ، کفار ، و مؤمنان ، و صفات هر کدام و سرنوشت هر يک مشخص شده است .
نکته : عوامل نابودى ثواب عمل
از نکات حساسى که در آيات مختلف قرآن از جمله آيه مورد بحث ، به آن هشدار داده شده اين است که مؤمنان مراقب باشند که اعمالشان همچون کفار حبط و نابود نشود .
و به تعبير ديگر اصل عمل مطلبى است ، و نگاهدارى آن مطلبى مهمتر ، يک عمل پاک و سالم و مفيد عملى است که از آغاز سالم و بى عيب باشد و محافظت و مراقبت از آن تا پايان عمر بشود .
عواملى که اعمال آدمى را به خطر مى افکند يا نابود مى سازد بسيار است از جمله :
1 - منت گذاردن و آزار دادن است ، چنانکه قرآن مى گويد : يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذى کالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يؤمن بالله و اليوم الاخر : اى کسانى که ايمان آورده ايد انفاقها و بخشش هاى خود را با منت و آزار باطل نسازيد ، همانند کسى که مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى کند و ايمان به خدا و روز قيامت ندارد ( بقره - 264 ) .
در اينجا دو عامل بطلان عمل يکى منت و آزار و ديگرى ريا و کفر مطرح شده است که اولى بعد از عمل مى آيد ، و دومى مقارن آن ، و اعمال نيک را به آتش مى کشند .
2 - عجب عامل ديگرى است براى نابودى آثار عمل ، چنانکه در حديث آمده است العجب ياکل الحسنات کما تاکل النار الحطب : عجب حسنات انسان را مى خورد همانگونه که آتش هيزم را ! .
3 - حسد نيز يکى از اين گونه اعمال است که در باره آن نيز تعبيرى شبيه به عجب آمده که همچون آتش ، حسنات را نابود مى کند ، پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلّم) فرمود : اياکم و الحسد فان الحسد ياکل الحسنات کما تاکل النار الحطب .
اصولا همانگونه که حسنات ، سيئات را از بين مى برد ( ان الحسنات يذهبن السيئات ) ( سوره هود - 114 ) همچنين گاهى سيئات ، حسنات را به کلى از اثر مى اندازد .
4 - مساله حفظ ايمان تا پايان عمر مهمترين شرط بقاى آثار عمل است چرا که قرآن به صراحت مى گويد : کسانى که بى ايمان از دنيا بروند تمام اعمالشان حبط و نابود مى شود .
از اينجا است که به اهميت و مشکلات مساله نگهدارى اعمال پى مى بريم ، و لذا در حديثى از امام باقر (عليه السلام) آمده که فرمود : الا بقاء على العمل اشد من العمل ، قال و ما الابقاء على العمل ؟ قال يصل الرجل بصلة و ينفق نفقة لله وحده و لا شريک له ، فکتب له سرا ثم يذکرها فتمحى فتکتب له علانية ، ثم يذکرها فتمحى و تکتب له رياء ! : نگهدارى عمل از خود عمل سختتر است .
راوى سؤال مى کند منظور از نگهدارى عمل چيست .
پاسخ فرمود انسان بخششى مى کند و يا انفاقى در راه خداوند يکتا و به عنوان يک انفاق پنهانى براى او ثبت مى شود ، سپس در جائى آنرا مطرح مى کند اين انفاق پنهانى حذف مى شود و بجاى آن انفاق آشکار نوشته مى شود ، دگر بار در جائى ديگر آنرا مطرح مى کند باز حذف مى شود و به عنوان رياء نوشته مى شود ! .
آيه مورد بحث اشاره سربسته اى به همه اين امور کرده مى گويد : و لا تبطلوا اعمالکم . فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلى السلْمِ وَ أَنتُمُ الأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَن يَترَکمْ أَعْمَلَکُمْ(35)
ترجمه :
35 - هرگز سست نشويد و دشمنان را به صلح ( ذلت بار ) دعوت نکنيد در حالى که شما برتريد و خداوند با شماست و چيزى از ثواب اعمالتان را هرگز کم نمى کند
تفسير : صلح بيجا و ذلت بار !
در تعقيب آيات گذشته پيرامون مسئله جهاد اين آيه به يکى از نکات مهم پيرامون جهاد اشاره مى کند و آن اينکه افراد سست و ضعيف الايمان براى فرار از زير بار جهاد و مشکلات ميدان جنگ غالبا مساله صلح را مطرح مى کنند ، مسلما صلح بسيار خوب است اما در جاى خود ، صلحى که تامين اهداف والاى اسلامى کند ، و حيثيت و عظمت و آبروى مسلمين را حفظ نمايد ، نه صلحى که آنها را به خوارى و ذلت کشاند .
لذا مى فرمايد : اکنون که دستورهاى گذشته را شنيديد سست نشويد و دشمنان را دعوت به صلح نکنيد در حالى که شما برتريد ( فلا تهنوا و تدعوا الى السلم و انتم الاعلون ) .
يعنى حالا که نشانه هاى پيروزى و برترى شما آشکار شده چگونه با پيشنهاد صلح که مفهومش عقب نشينى و شکست است پيروزيهاى خود را عقيم مى گذاريد ؟ اين در حقيقت صلح نيست ، اين تسليم و سازشى است که از سستى و زبونى سرچشمه
مى گيرد ، اين يک نوع عافيت طلبى زشتى است که عواقب دردناک و خطرناک به بار مى آورد .
و در ذيل آيه براى تقويت روحيه مسلمين مجاهد مى افزايد : و خدا با شما است ، و ثواب اعمالتان را هرگز نمى کاهد ( و الله معکم و لن يترکم اعمالکم ) کسى که خدا با او است همه عوامل پيروزى را در اختيار دارد ، هرگز احساس تنهائى نمى کند ، ضعف و سستى به خود راه نمى دهد ، به نام صلح ، تسليم دشمن نمى شود ، و فراورده هاى خونهاى شهيدان را در لحظات حساس به باد نمى دهد .
لن يترکم از ماده وتر ( بر وزن سطر ) به معنى منفرد است ، و لذا به کسانى که بعضى از بستگان نزديکشان کشته مى شود و آنها تنها مى مانند وتر ( بر وزن فکر ) مى گويند ، و به معنى نقصان و کمبود نيز آمده است و در آيه مورد بحث کنايه زيبائى از اين مطلب است که خداوند شما را تنها نمى گذارد و اجر و پاداش اعمالتان را همراه شما مى کند .
به خصوص اينکه مى دانيد هر گامى در راه جهاد برداريد براى شما ثبت مى شود ، نه تنها چيزى از پاداشتان را کم نمى گذارد که از فضل و کرمش نيز بر آن مى افزايد .
از آنچه گفتيم روشن شد که آيه مورد بحث هيچ تضادى با آيه 61 سوره انفال ندارد ، آنجا که مى فرمايد و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل على الله انه هو السميع العليم : اگر آنها تمايل به صلح نشان دهند تو نيز از در صلح درآ ، و بر خدا تکيه کن که او شنوا و دانا است تا يکى را ناسخ ديگرى قرار دهيم .
بلکه هر يک از اين دو ناظر به مورد خاصى است ، يکى اشاره به صلح معقول و ديگرى صلح نابجا است ، يکى صلحى است که منافع مسلمين را کاملا تامين مى کند ، و ديگرى صلحى است که از ناحيه مسلمانان ضعيف و سست در آستانه پيروزيها مطرح مى گردد .
و لذا به دنبال آيه سوره انفال مى گويد : و ان يريدوا ان يخدعوک فان حسبک الله : اما اگر آنها بخواهند با مطرح کردن صلح تو را فريب دهند و نيرنگى در کار باشد هرگز تسليم مشو ، و نگرانى به خود راه مده ، چرا که خداوند پشتيبان تو است .
امير مؤمنان على (عليه السلام) در فرمان مالک اشتر به هر دو قسم از صلح اشاره کرده ، مى فرمايد : و لا تدفعن صلحا دعاک اليه عدوک و لله فيه رضا : هر گاه دشمن تو را به صلحى دعوت کند که رضاى خدا در آن بوده باشد پيشنهاد صلح را رد مکن مطرح شدن صلح از ناحيه دشمن از يکسو و توام بودن با رضاى خدا از سوى ديگر ، تقسيم شدن صلح را به دو قسم که در بالا گفتيم نشان مى دهد .
به هر حال امراى مسلمين بايد در تشخيص موارد صلح و جنگ که از پيچيده - ترين و ظريفترين مسائل سرنوشت ساز است فوق العاده دقيق و هوشيار باشند ، چرا که کمترين اشتباه محاسبه در اين جهت عواقب مرگبارى را به دنبال دارد .
إِنَّمَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِن تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا يُؤْتِکمْ أُجُورَکُمْ وَ لا يَسئَلْکُمْ أَمْوَلَکُمْ(36) إِن يَسئَلْکُمُوهَا فَيُحْفِکمْ تَبْخَلُوا وَ يخْرِجْ أَضغَنَکمْ(37) هَأَنتُمْ هَؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فى سبِيلِ اللَّهِ فَمِنکم مَّن يَبْخَلُ وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنىُّ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ إِن تَتَوَلَّوْا يَستَبْدِلْ قَوْماً غَيرَکُمْ ثُمَّ لا يَکُونُوا أَمْثَلَکم(38)
ترجمه :
36 - زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است و اگر ايمان آوريد و تقوى پيشه کنيد پاداشهاى شما را به نحو کامل مى دهد و ( در برابر آن ) چيزى از اموال شما نمى طلبد .
37 - چرا که هر گاه اموال شما را مطالبه کند ، و حتى اصرار نمايد ، بخل مىورزيد ، و کينه و خشم شما را آشکار مى سازد !
38 - آرى شما همان جمعيتى هستيد که دعوت براى انفاق در راه خدا مى شويد و بعضى از شما بخل مىورزند ، و هر کس بخل کند نسبت به خود بخل کرده است ، و خداوند بى نياز است و شما همه نيازمنديد و هرگاه سرپيچى کنيد خداوند گروه ديگرى را بجاى شما مى آورد که مانند شما نخواهند بود .
تفسير : اگر سرپيچى کنيد اين رسالت را به گروه ديگرى مى دهد گفتيم سوره محمد (صلى الله عليه وآله وسلّم) سوره جهاد است ، از مساله جهاد آغاز شده و با مساله جهاد پايان مى گيرد .
آيات مورد بحث که آخرين آيات اين سوره است نيز به يکى ديگر از مسائل زندگى انسانها در اين رابطه مى پردازد ، و براى تشويق و تحريک هر چه بيشتر مسلمانان در زمينه اطاعت خداوند عموما و مساله جهاد خصوصا بى ارزش بودن زندگى دنيا را مطرح مى کند ، زيرا يک عامل مهم بازدارنده از جهاد ، سرگرم شدن و دلبستگى به زندگى مادى دنيا است .
مى فرمايد : زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى است ( انما الحياة الدنيا لعب و لهو ) .
لعب ( بازى ) به کارهائى گفته مى شود که داراى يکنوع نظم خيالى براى وصول به يک هدف خيالى است ، و لهو ( سرگرمى ) به هر کارى گفته مى شود که انسان را به خود مشغول داشته و از مسائل اصولى منحرف سازد .
و به راستى زندگى دنيا بازى و سرگرمى است ، نه از آن کيفيتى حاصل مى شود و نه حالى ، نه دوامى دارد و نه بقائى ، لحظاتى است زودگذر ، و لذاتى است ناپايدار و توأم با انواع دردسر ! به دنبال آن مى افزايد : و اگر ايمان آوريد و تقوا پيشه کنيد خداوند پاداشهاى شما را به نحو کامل و شايسته مى دهد ، و در برابر آن اموال شما را نمى طلبد ( و ان تؤمنوا و تتقوا يؤتکم اجورکم و لا يسئلکم اموالکم ) .
نه خداوند در برابر هدايت و راهنمائى و آنهمه پاداشهاى عظيم در دنيا و آخرت مالى از شما مى طلبد ، و نه پيامبرش ، اصولا خدا نيازى ندارد ، و نياز پيامبرش نيز فقط به خدا است .
و اگر مقدار ناچيزى از اموالتان به عنوان زکات و حقوق شرعى ديگر گرفته مى شود آنهم براى خود شما مصرف مى گردد ، براى نگهدارى يتيمان و مستمندان و ابن السبيل شما ، و براى دفاع از امنيت و استقلال کشورتان و برقرارى نظم و آرامش و تامين نيازمنديها و عمران و آبادى شهر و ديار شما است .
بنا بر اين همين مقدار نيز براى خود شما است که خدا و پيامبرش از همگان بى نيازند ، و به اين ترتيب تناقضى بين مفهوم آيه و آيات انفاق و زکات و مانند آن وجود ندارد .
در تفسير جمله و لا يسئلکم اموالکم و رفع تناقض احتمالات متعدد ديگرى نيز داده اند : بعضى گفته اند : در برابر هدايت و پاداش چيزى از اموالتان را طلب نمى کند .
بعضى ديگر گفته اند : کل اموال شما را نمى طلبد ، و تنها قسمتى از آن را مى خواهد .
بعضى نيز گفته اند : اين جمله اشاره به اين است که اموال همه از آن خدا است گر چه چند روزى اين امانت نزد ما است .
ولى از همه مناسبتر همان تفسير اول است .
به هر حال نبايد فراموش کرد که بخشى از جهاد ، جهاد با اموال است و اصولا هر گونه نبرد با دشمن نياز به هزينه هائى دارد که بايد از سوى مسلمانان با ايمان و پرهيزگار و آنها که وابسته و دلبسته به دنيا نيستند گردآورى شود و آيات مورد بحث در حقيقت زمينه هاى فکرى و فرهنگى را براى اين مساله آماده مى کند .
در آيه بعد براى نشان دادن ميزان دلبستگى غالب مردم به اموال و ثروتهاى شخصى مى افزايد : هر گاه اموال شما را مطالبه کند ، و حتى اصرار ورزد بخل مى کنيد ، بلکه از آن بالاتر کينه ها و خشم شما را آشکار مى سازد ! ( ان يسئلکموها فيحفکم تبخلوا و يخرج اضغانکم ) .
يحفکم از ماده احفاء به معنى اصرار در مطالبه و سؤال است ، و در اصل از حفا به معنى پابرهنه راه رفتن است .
اين تعبير کنايه از کارهائى است که انسان تا آخرين حد آنرا پيگيرى مى کند ، لذا احفاء شارب به معنى اصلاح کردن سبيل در کوتاهترين حد است .
و اضغان جمع ضغن چنانکه قبلا هم اشاره کرديم به معنى کينه شديد است .
خلاصه اينکه آيه بيانگر دلبستگى شديد بسيارى از مردم به مسائل مالى است و در حقيقت يکنوع ملامت و سرزنش آنها و در عين حال تشويق به ترک اين وابستگى است ، تا آنجا که اگر خدا نيز از آنها مطالبه کند خشم و کينه او را به دل مى گيرند ! و به اين ترتيب با اين تازيانه ملامت روح خفته انسانها را بيدار مى سازد ، تا زنجير اسارت و بردگى اموال را از گردن خويش بردارند و آنچنان شوند که در راه دوست از همه چيز بگذرند ، و همه را بر پاى او نثار کنند ، در عوض ايمان و تقوا و رضا و خشنودى او را بطلبند .
آخرين آيه مورد بحث که آخرين آيه سوره محمد (صلى الله عليه وآله وسلّم) است تاکيد ديگرى است بر آنچه در آيات گذشته پيرامون مسائل مادى و دلبستگى هاى مردم به آن و انفاق در راه خدا آمده است .
مى فرمايد : بدانيد شما همان جمعيتى هستيد که دعوت براى انفاق در راه خدا مى شويد ، بعضى از شما اين فرمان الهى را اطاعت مى کنند در حالى که بعضى بخل مىورزند ( ها انتم هؤلاء تدعون لتنفقوا فى سبيل الله فمنکم من يبخل ) .
در اينجا اين سؤال مطرح مى شود که در آيات قبل گفته شد خداوند اموال شما را مطالبه نمى کند چگونه در اين آيه دستور به انفاق فى سبيل الله داده شده است ؟ ولى دنباله خود آيه در حقيقت به اين سؤال از دو راه پاسخ مى دهد : نخست مى گويد : کسى که در انفاق بخل کند نسبت به خود بخل کرده است ( و من يبخل فانما يبخل عن نفسه ) .
چرا که نتيجه انفاقها هم در دنيا به خود شما بازمى گردد ، زيرا فاصله هاى طبقاتى کم مى شود آرامش و امنيت در جامعه حکمفرما مى گردد ، محبت و صفا و صميميت جاى کينه و عداوت را مى گيرد اين پاداش دنيوى شما است .
و هم در آخرت در برابر هر درهم و دينارى مواهب و نعمتهائى به شما ارزانى مى دارد که هرگز به فکر بشرى خطور نکرده است ، بنا بر اين هر قدر بخل کنيد به خودتان بخل کرده ايد ! به تعبير ديگر مساله انفاق در اينجا بيشتر ناظر به انفاق براى جهاد است و تعبير به فى سبيل الله نيز تناسب با همين معنى دارد ، و واضح است که هر گونه کمک به پيشرفت امر جهاد ضامن حفظ موجوديت و استقلال و شرف يک جامعه است .
پاسخ ديگر اينکه خداوند غنى و بى نياز است و شما همه نيازمنديد ( و الله الغنى و انتم الفقراء ) .
او هم از انفاق شما بى نياز است ، و هم از اطاعتتان ، اين شما هستيد که در دنيا و آخرت نياز به لطف و رحمت و پاداش او داريد .
اصولا موجودات امکانيه و ما سوى الله سر تا پا فقر و نيازند ، و غنى بالذات تنها خدا است ، آنها حتى در اصل وجودشان دائما وابسته به اويند ، و لحظه به لحظه از منبع لا يزال فيض وجود او مدد مى گيرند که اگر يک لحظه از آنها قطع فيض کند هستى همه بر باد مى رود و فرو ريزند قالبها ! آخرين جمله هشدارى است به همه مسلمانان که قدر اين نعمت بزرگ و موهبت عظيم را بدانيد که خداوند شما را پاسدار آئين پاکش قرار داد تا حاميان دين و ياوران پيامبر او باشيد ، اگر به اين نعمت بزرگ ارج ننهيد و اگر روى گردان شويد اين ماموريت را به گروه ديگرى مى سپارد گروهى که همانند شما نخواهند بود ! ( و ان تتولوا يستبدل قوما غيرکم ثم لا يکونوا امثالکم ) .
آرى اين بار هرگز بر زمين نمى ماند ، اگر شما به اهميت موقفتان پى نبريد ، و اين رسالت عظيم را ناديده بگيريد ، خداوند قوم ديگرى را برمى انگيزد و اين رسالت عظيم را بر دوش آنها مى افکند ، قومى که در ايثار و فداکارى و بذل جان و مال و انفاق فى سبيل الله به مراتب از شما برتر و بالاتر باشند ! اين تهديد بزرگى است که نظير آن در آيه 54 سوره مائده نيز آمده است : يا ايها الذين آمنوا من يرتد منکم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة على المؤمنين اعزة على الکافرين يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم : اى کسانى که ايمان آورده ايد ! هر کس از شما از آئين خود بازگردد ( به خدا زيانى نمى رساند ) خداوند در آينده جمعيتى را مى آورد که آنها را دوست دارد و آنها نيز خدا را دوست دارند ، در برابر مؤمنان متواضع ، و در برابر کافران نيرومند و شکست ناپذير ، مردانى که در راه خدا جهاد مى کنند و هرگز از سرزنش سرزنش کنندگان هراسى به خود راه نمى دهند ( مائده - 53 ) .
جالب توجه اين که اکثر مفسران در ذيل آيه مورد بحث نقل کرده اند که بعد از نزول اين آيه جمعى از اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلّم) عرض کردند : من هؤلاء الذين ذکر الله فى کتابه : اين گروهى که خداوند در اين آيه به آنها اشاره کرده کيانند ؟ ! در اين هنگام سلمان نزديک پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلّم) نشسته بود ، پيامبر دست بر پاى سلمان ( و طبق روايتى بر شانه سلمان ) زد و فرمود : هذا و قومه ، و الذى نفسى بيده لو کان الايمان منوطا بالثريا لتناوله رجال من فارس : منظور اين مرد و قوم او است ، سوگند به آن کس که جانم به دست او است اگر ايمان به ثريا بسته باشد گروهى از مردان فارس آنرا به چنگ مى آورند ! اين حديث و مشابه آن را محدثان معروف اهل سنت مانند محدث معروف بيهقى و ترمذى در کتب معروف خود آورده اند ، و مفسران معروف شيعه و اهل سنت بر آن اتفاق دارند ، مانند : نويسنده تفسير قرطبى ، روح البيان ، و مجمع البيان و فخر رازى و مراغى و ابو الفتوح رازى و مانند آنها .
در تفسير در المنثور در ذيل همين آيه نيز چندين حديث در همين زمينه آورده است .
حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده که مکمل حديث فوق است فرمود : و الله ابدل بهم خيرا منهم ، الموالى : به خدا سوگند که خداوند به اين وعده خود وفا کرده و گروهى را از غير عرب بهتر از آنها جانشين آنها فرمود .
اگر با دقت و خالى از هر گونه تعصب به تاريخ اسلام و علوم اسلامى بنگريم ، و سهم عجم ، و مخصوصا ايرانيان را در ميدانهاى جهاد و مبارزه با دشمنان از يکسو ، و تنقيح و تدوين علوم اسلامى را از سوى ديگر بنگريم به واقعيت اين حديث پى خواهيم برد و شرح اين سخن بسيار است .
خداوندا ! ما را در مسير جهاد و ايثار و فداکارى در طريق آئين پاکت استوار و ثابت قدم بدار .
بارالها ! اين افتخار بزرگى را که به ما مرحمت فرمودى که داعيان آئين پاک تو باشيم هرگز از ما سلب مکن .
پروردگارا ! در اين هنگام که طوفانهاى شديد از شرق و غرب براى محو آثار آئين پاکت درگرفته ، به ما قدرت بيشتر ، ايمان محکمتر ، ايثار فزونتر و اخلاص فراوانتر مرحمت فرما ! آمين يا رب العالمين جمعه 17 ماه رمضان ( روز فتح بدر ) سال 1405 مطابق 17 3 64 پايان سوره محمد (صلى الله عليه وآله وسلّم)  

انتهای پیام
Share:
Tags: