فدک هدیه نبوی(ص)

فدک هدیه نبوی(ص)

فدک هدیه نبوی(ص)

  • عترت

سرگذشت فدک

 

«فدک‏»،سرزمين آباد و حاصل‏خيزى بود که در نزديکى‏«خيبر»قرار داشت.و فاصله آن با مدينه،در حدود 140 کيلومتر بود،که پس از دژهاى خيبر،نقطه اتکاء يهوديان حجاز به شمار مى‏رفت، (1) سپاه اسلام،پس از آنکه يهوديان را در«خيبر»و«وادى القرى‏»و«تيما»درهم شکست،و خلائى را که در شمال مدينه احساس مى‏شد،با نيروى نظامى اسلام پرنمود،براى پايان دادن به قدرتهاى يهودى در اين سرزمين-که براى اسلام و مسلمانان کانون خطر و تحريک بر ضد اسلام به شمار مى‏رفتند-سفيرى به نام‏«محيط‏»پيش سران فدک فرستادند.«يوشع بن نون‏»که رياست منطقه را بر عهده داشت،صلح و تسليم را بر نبرد ترجيح داد،و تعهد کرد که نيمى از حاصل را هر سال در اختيار پيامبر اسلام بگذارد و از اين پس،زير لواى اسلام زندگى کند.همچنين،بر ضد مسلمانان دست‏به توطئه نزند،و حکومت اسلام در برابر اين مبلغ امنيت منطقه آنها را تامين نمايد.

سرزمينهائى که در اسلام به وسيله جنگ و قدرت نظامى گرفته مى‏شود، متعلق به عموم مسلمانان است،و اداره آن به دست فرمانرواى اسلام مى‏باشد،ولى سرزمينى که بدون هجوم نظامى و اعزام نيرو به دست مسلمانان مى‏افتد،مربوط به شخص پيامبر و امام پس از وى مى‏باشد،و اختيار اين نوع سرزمينها با او است.مى‏تواند آن را ببخشد،مى‏تواند اجاره دهد.يکى از آن موارد اينست که از اين املاک و اموال، نيازمنديهاى مشروع نزديکان خود را به شکل آبرومندى برطرف سازد. (2)

روى اين اساس پيامبر«فدک‏»را به دختر گرامى خود حضرت زهرا«ع‏»بخشيد.منظور از بخشيدن اين ملک-چنانکه قرائن گواهى مى‏دهد-دو چيز بود:

1-زمامدارى مسلمانان پس از درگذشت پيامبر اسلام طبق تصريح مکرر پيامبر،با اميرمؤمنان بود و چنين مقام و منصبى به هزينه سنگينى نياز دارد.

على‏«ع‏»براى حفظ اين مقام و منصب،مى‏توانست از درآمد«فدک‏»،حداکثر استفاده را بنمايد.گويا دستگاه خلافت از اين پيش‏بينى مطلع شده بود،که در همان روزهاى نخست، «فدک‏»را از دست‏خاندان پيامبر بيرون آورد.

2-دودمان پيامبر-که فرد کامل آن يگانه دختر وى و نور ديدگانش حضرت حسن و حضرت حسين(ع)بود-بايد پس از فوت پيامبر،به صورت آبرومندى زندگى کنند و حيثيت و شرف پيامبر محفوظ بماند.براى اين هدف پيامبر«فدک‏»را به دختر خود بخشيد.

محدثان و مفسران شيعه و گروهى از دانشمندان سنى مى‏نويسند:وقتى آيه «و آت ذا القربى حقه و المسکين و ابن السبيل‏» نازل گرديد، (3) پيامبر دختر خود فاطمه را خواست و فدک را به وى واگذار نمود. (4) ناقل اين مطلب،ابو سعيد خدرى است که يکى از صحابه بزرگ رسول خدا مى‏باشد.

همه مفسران اعم از شيعه و سنى قبول دارند که اين آيه،در حق نزديکان و خويشاوندان پيامبر نازل گرديده و دختر وى روشنترين مصداق‏«ذى القربى‏»است.حتى در شام هنگامى که مرد شامى به على بن الحسين حضرت زين العابدين گفت:خود را معرفى نماى!آن حضرت براى شناساندن خود آيه ياد شده را تلاوت نمود،و اين مطلب آنچنان در ميان مسلمانان روشن بود که آن مرد شامى در حالى که سر خود را بعنوان تصديق حرکت مى‏داد،به آن حضرت چنين عرض کرد:بخاطر نزديکى و خويشاوندى خاصى که با حضرت رسول داريد،خدا به پيامبر خود دستور داده که حق شما را بپردازد. (5)

خلاصه گفتار آنکه:در اينکه اين آيه در حق حضرت زهرا و فرزندان وى نازل گرديده، ميان علماء اسلام اتفاق نظر است،ولى در اينکه هنگام نزول اين آيه،پيامبر فدک را به دختر گرامى خود بخشيد،ميان جامعه دانشمندان شيعه اتفاق نظر وجود دارد و برخى از دانشمندان سنى نيز با آن موافق مى‏باشند.

و مامون(به هر علتى بود)خواست فدک را به فرزندان زهرا برگرداند،به يکى از محدثان معروف،«عبد الله بن موسى‏»نامه‏اى نوشت،و از او درخواست نمود که او را در اين مساله راهنمائى کند.او حديث‏بالا را که در حقيقت‏شان نزول آيه است،به وى نوشت،و مامون نيز فدک را به فرزندان حضرت فاطمه بازگردانيد. (6) خليفه عباسى به فرماندار خود در مدينه نوشت،پيامبر اسلام دهکده‏«فدک‏»را به دختر خود فاطمه بخشيده و اين يک مساله مسلمى است،و ميان فرزندان زهرا در اين مساله اختلاف نيست. (7)

روزى که مامون براى رفع شکايت و مظالم،بر کرسى خاصى نشست،نخستين نامه‏اى که به دست وى رسيد،نامه‏اى بود که نويسنده آن خود را مدافع حضرت فاطمه‏«ع‏»معرفى کرده بود.«مامون‏»نامه را خواند و مقدارى گريه کرد و گفت مدافع آن حضرت کيست؟! پيرمردى برخاست،و خود را مدافع او معرفى نمود.جلسه قضاوت به جلسه مناظره ميان او و مامون مبدل گرديد.سرانجام مامون خود را محکوم ديد و به رئيس ديوان دستور داد،نامه‏اى تحت عنوان‏«رد فدک به فرزندان زهرا»بنويسد.نامه نوشته شد و به توشيح مامون رسيد.در اين موقع،«دعبل‏»که در جلسه مناظره حاضر بود برخاست و اشعارى سرود که آغاز آن اينست:

اصبح وجه الزمان قد ضحکا

برد مامون هاشم فدکا (8)

شيعه در اثبات اين مطلب،که فدک ملک طلق زهرا«ع‏»بود،به مدارکى که ارائه شد،نيازمند نيست،زيرا صديق اکبر اسلام،امير مؤمنان در يکى از نامه‏هاى خود که به استاندار بصره‏«عثمان حنيف‏»نوشته،صريحا مالکيت‏«فدک‏»را يادآور شده و مى‏فرمايد:«بلى کانت في ايدينا فدک من کل ما اظلته السماء فشحت عليها نفوس قوم،و سخت عنها نفوس قوم آخرين،و نعم الحکم الله‏»: (9)

آرى!از ميان آنچه آسمان بر آن سايه افکنده است،فقط در دست ما از اموال قابل ملاحظه دهکده فدک بود.گروهى بر آن بخل ورزيدند،و نفوس بزرگى روى مصالحى از آن چشم پوشيدند و خدا بهترين داور است.

آيا با اين تصريح مى‏توان در صدق مطلب شک نمود؟!

سرگذشت فدک پس از پيامبر

پس از درگذشت پيامبر،روى اغراض سياسى،دختر عزيز پيامبر از ملک طلق خود محروم گرديد،و عمال و کارگران او را از آنجا اخراج کردند.او درصدد برآمد،که از طريق قانون،حق خود را از دستگاه خلافت‏باز گيرد.

در درجه اول،دهکده فدک در اختيار او بود،و همين تسلط نشانه مالکيت او بود،با اين حال،بر خلاف تمام موازين قضائى اسلام،دستگاه خلافت از او گواه طلبيد.در صورتى که در هيچ جاى دنيا از کسى که بر يک مال مسلط است، و به اصطلاح‏«ذواليد»مى‏باشد،گواه نمى‏خواهند.او بناچار،شخصيتى مانند على‏«ع‏»و زنى را به نام‏«ام ايمن‏»که پيامبر گواهى داده بود که او از زنان بهشت است،و بنا به نقل بلاذرى، (10) آزاد شده پيامبر به نام‏«رباح‏»را براى شهادت پيش خليفه برد.دستگاه خلافت،به شهادت آنها ترتيب اثر نداد و محروميت دختر پيامبر از ملکى که پدرش به او بخشيده بود،قطعى گرديد.

به حکم آيه‏«تطهير» (11) ،حضرت زهرا و على و فرزندان او از هر نوع آلودگى پيراسته‏اند و اگر آيه شامل زنان پيامبر بشود،بطور قطع دختر پيامبر از مصاديق واضح آن مى‏باشد،ولى با کمال تاسف اين قسمت نيز ناديده گرفته شد،و خليفه وقت ادعاى وى را غير رسمى شناخت.

در مقابل،دانشمندان شيعه معتقدند که خليفه سرانجام تسليم نظر دختر پيامبر گرديد، و نامه‏اى در پيرامون فدک-که آن ملک طلق فاطمه است-نوشت،و به وى داد.در نيمه راه دوست ديرينه خليفه،با دختر گرامى پيامبر تصادف نمود،و از جريان نامه آگاه گرديد و نامه را گرفت و آن را پيش خليفه آورد،و به او چنين گفت:از آنجا که على در اين جريان ذى نفع است‏شهادت او قبول نيست،و«ام ايمن‏»زن است،و شهادت يک زن ارزش نخواهد داشت.سپس در محضر خليفه نامه را پاره کرد. (12)

«حلبى‏»،در سيره خود مطلب را به گونه‏اى ديگر نقل کرده و مى‏گويد:خليفه مالکيت فاطمه را تصديق نمود،ناگهان دوست وى‏«عمر»وارد شد،و گفت نامه چيست؟!وى گفت: مالکيت فاطمه را در اين ورقه تصديق نموده‏ام.وى گفت:تو به درآمد فدک نيازمند هستى،زيرا اگر فردا مشرکان عرب بر ضد مسلمانان قيام کردند،از کجا هزينه جنگى آنها را تامين خواهى نمود!و بعدا نامه را گرفت و پاره نمود. (13)

اينجاست که انسان به واقعيت‏سخن يکى از متکلمان شيعه اذعان پيدا مى‏کند،و آن اينست که:ابن ابى الحديد مى‏گويد:من به يکى از متکلمان اماميه،به نام‏«على بن نقى‏»گفتم:دهکده فدک آنچنان وسعت نداشت،و سرزمين به اين کوچکى که جز چند نخل بيشتر در آنجا نبود،اينقدر ارزش نداشت که مخالفان فاطمه در آن طمع ورزند! (14)

او در پاسخ من گفت:تو در اين عقيده اشتباه مى‏کنى.شماره نخلهاى آنجا از نخلهاى کنونى کوفه کمتر نبود.بطور مسلم،ممنوع ساختن خاندان پيامبر از اين سرزمين حاصلخيز،براى اين بود که مبادا اميرمؤمنان از درآمد آنجا براى مبارزه با دستگاه خلافت کمک بگيرد.از اينرو،نه تنها فاطمه را از فدک محروم ساختند،بلکه کليه بنى هاشم و فرزندان عبد المطلب را از حقوق مشروع خود،يعنى خمس غنائمى که سپاهيان اسلام در زمان خلفاء به دست مى‏آوردند،هم بى‏نصيب نمودند.

بى‏ترديد،جمعيتى که بايد دنبال زندگى بروند،و با کمال نيازمندى بسر ببرند،هرگز انديشه مبارزه با وضع موجود را در دماغ خود نمى‏پرورانند. (15)

باز همين نويسنده در صفحه 284 کتاب خود،از يکى از مدرسين بزرگ مدرسه غربى بغداد،«على بن الفارقى‏»اين جمله را نقل مى‏کند و مى‏گويد:من به وى گفتم:آيا دختر پيامبر در ادعاى خود راستگو بود؟گفت‏بلى.گفتم:آيا خليفه مى‏دانست او زنى راستگو است؟ گفت‏بلى.گفتم چرا خليفه حق مسلم او را در اختيارش نگذاشت؟در اين موقع،استاد لبخندى زد و با کمال وقار گفت:اگر خليفه سخن فاطمه را از اين جهت که زنى راستگو است،مى‏پذيرفت،و بدون درخواست‏شاهد،فدک را به وى رد مى‏نمود،فردا از اين موقعيت‏به سود شوهر خود على استفاده مى‏کرد و مى‏گفت:خلافت مربوط به شوهرم على است،و او در اين موقع ناچار بود خلافت را به على تفويض کند،زيرا او را راستگو مى‏داند.اما خليفه براى اينکه راه اين تقاضاها و مناظرات بسته شود،او را از حق مسلم وى ممنوع ساخت.

ممنوعيت فرزندان فاطمه از فدک،در زمان خليفه اول پى‏ريزى گرديد،و پس از درگذشت على،معاويه زمام امور را به دست گرفت،و فدک را ميان سه نفر(مروان و عمرو بن عثمان و فرزندش يزيد)تقسيم نمود.در دوران خلافت مروان،همه سهام در اختيار او قرار گرفت و وى آن را به فرزند خود عبد العزيز بخشيد.او نيز آن را به فرزندش‏«عمر بن عبد العزيز»داد.از آنجا که او در ميان خلفاء بنى اميه مردى ميانه‏رو بود،نخستين بدعتى را که برداشت اين بود که فدک را به فرزندان زهرا بازگردانيد.پس از فوت وى،خلفاء بعدى فدک را از دست‏بنى‏هاشم گرفتند و تا روزى که طومار زندگى خلفاى بنى‏اميه در هم پيچيده شد،فدک در اختيار آنان باقى بود.

در دوران خلافت‏بنى‏عباس،مساله فدک نوسان عجيبى داشت.مثلا سفاح،آن را به عبدالله بن الحسن واگذار نمود،و پس از وى‏«منصور دوانقى‏»آن را باز گرفت،ولى فرزند او مهدى آن را به اولاد زهرا بازگردانيد،و پس از وى موسى و هارون روى مصالح سياسى از دست آنها در آوردند،تا آنکه نوبت‏خلافت‏به مامون رسيد.او رسما طى تشريفاتى حق را به صاحبانش واگذار نمود و پس از فوت وى باز وضع فدک نوسان پيدا کرد و گاهى مردود و گاهى ممنوع گشت.در عصر خلفاء بنى اميه و بنى العباس،فدک بيش از آنکه جنبه انتفاعى داشته باشد،جنبه سياسى بخود گرفته بود.خلفاء صدر اسلام به درآمد آن نيازمند بودند،ولى در زمانهاى بعدى ثروت و پول در ميان امرا و خلفا به قدرى بود،که هرگز به درآمد فدک نيازى نبود.از اين جهت،وقتى عمر بن عبد العزيز،فدک را به اولاد فاطمه واگذار نمود،بنى اميه او را توبيخ کردند و گفتند:تو با اين عملت‏شيخين:ابى بکر و عمر را تخطئه نمودى و او را وادار نمودند که درآمد آن را ميان فرزندان فاطمه قسمت کند،و اصل مالکيت آن را در اختيار خود داشته باشد. (16)

فدک در سنجش داورى

بررسى پرونده‏«فدک‏»،به روشنى ثابت مى‏کند که بازدارى دخت پيامبر از حق مشروع خود،يک جريان سياسى بود و مساله روشن‏تر از آن بود که براى حاکم وقت،مستور و پنهان بماند.از اين جهت،دخت پيامبر در خطابه آتشين و سراسر فصاحت و بلاغت‏خود چنين مى‏فرمايد:

«هذا کتاب الله حکما و عدلا و ناطقا و فضلا يقول‏«يرثنى و يرث من آل يعقوب‏» (17) «و ورث سليمان داود» (18) و بين عز و جل فى ماوزع من الاقساط و شرع من الفرائض‏» (19) :

اين کتاب خدا،«قرآن‏»که حاکم و دادگرى گويا و فيصله‏بخش است،مى‏گويد:حضرت زکريا از خدا درخواست کرد که خداوند به او فرزندى عطا کند،که از او و خاندان يعقوب ارث ببرد،و نيز مى‏گويد:سليمان از داود ارث برد.خداوند،سهام را در کتاب خود بيان کرده و فريضه‏هايى را روشن ساخته است.

بحث پيرامون دلالت دو آيه بر وراثت فرزندان پيامبران از آنها،و حديثى که تنها خليفه ناقل آن بود،مايه گستردگى سخن است.علاقمندان به کتابهاى تفسير مراجعه فرمايند. (20)

تسخير«وادى القرى‏»

پيامبر نه تنها در اين نقطه به قدرتهاى ضد اسلامى پايان بخشيد،بلکه لازم ديد به‏«وادى القرى‏»که آنجا نيز نقطه اتکاء يهوديان بود،رهسپار شود.وى شخصا چند روز دژ آنان را محاصره کرد،و پس از فتح و پيروزى،قراردادى را که با مردم‏«خيبر»بسته بود،با آنان نيز بست،و از اين طريق سرزمين‏«حجاز»را از شر فتنه‏گران يهود پاک ساخت و همه آنها را«خلع سلاح‏»نموده،تحت الحمايه مسلمانان قرار داد. (21)

پى‏نوشت‏ها:

1. به کتاب‏«مراصد الاطلاع‏»،ماده‏«فدک‏»مراجعه شود.

2. سوره حشر،آيه‏هاى 6 و 7،اين مطلب در کتابهاى فقهى در بخش‏«جهاد»،تحت عنوان‏«فى‏ء»و«انفال‏»مورد بحث واقع شده است.

3. سوره اسراء/26.يعنى حق خويشاوندان و مساکين و به راه ماندگان را بپرداز.

4. «مجمع البيان‏»،ج 3/411،«شرح ابن ابى الحديد»،ج 16/248.

5. «الدر المنثور»،ج 4/176.

6. «مجمع البيان‏»،ج 2/411،«فتوح البلدان‏»/45.

7. «شرح ابن ابى الحديد»،ج 15/217.

8. «شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد»،ج 16.

9. «نهج البلاغه‏»،نامه 45.

10. «فتوح البلدان‏»/43.

11. انما يريد الله ان ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا -سوره احزاب/33.

12. «شرح ابن ابى الحديد»،ج 16/374.

13. «سيره حلبى‏»،ج 3/400.

14. ما موقعيت‏حاصلخيزى فدک را،در اول مقاله از کتاب مراصد الاطلاع بطور اجمال نقل کرديم.

15. «شرح ابن ابى الحديد»،ج 16/236.

16. «شرح ابن ابى الحديد»،ج 16/278.

17. سوره مريم/6.

18. سوره نمل/16.

19. «احتجاج طبرسى‏»،ج 1/145،ط نجف.

20. در اين مورد به کتاب‏«فرازهايى حساس از زندگانى على‏»ج 1/325-349 مراجعه فرمائيد.

21. «تاريخ کامل‏»،ج 2/150.


انتهای پیام
Share:
Tags: