خودسازي و سلوک به سوي حق تعالي تا هر مرحله اي که فرض شود و شخص درصدد دستيابي به آن باشد بي ترديد ترک گناه از نخستين گام هاي آن است. در منابع تهذيب نفس و اخلاق، پرهيز از مثل غيبت و دروغ و تهمت يک مرحله سلوک به شمار نرفته است و اين بدان خاطر است که مگر تهذيب نفس و پيمايش مراحل ارتقاي نفس و درآمدن در سلک مسافران کوي محبوب، بدون ترک معصيت امکان دارد و چنين اموري از مصاديق واضح گناه و نافرماني خداي تعالي است، آن هم گناه کبيره. آيا مي توان بدون پرهيز کامل از چنين معاصي، سخن از سلوک و تهذيب راند تا چه رسد به مراحل و منازل آن! اما ما در برشماري گام هاي همگامي با حضرت امام خميني، خود را مقيد و محدود به قاعده و ترتيب منازل و مراحل بر وفق گفته اهل سلوک و عالمان نفس نساختيم و اين است که حتي پرهيزاز معصيت آشکاري چون غيبت کردن را نيز در رديف گام هايي که در تذهيب خود بايد برداشت آورده ايم تا هشداري باشد بر اينکه لاف زدن از خودسازي کجا و آلوده ساختن خود به ناپاکي گناهي چون مرده خواري و در آمدن در چهره سگان مرده خوار کجا؟! اصل حرمت غيبت که از گناهان کبيره است را حضرت امام نه اجماعي بلکه حتي جزء ضروريات فقه مي شمارند و با هدف توجه دادن به پيامدهاي سوء آن در دنيا و آخرت و راه علاج آن به آن پرداخته اند و يک نقطه محوري در بيان ايشان نشان دادن صورت باطني و واقعي اين گناه است که در آيه شريفه و روايات متعدد آمده است. همان که ايشان از آن به «صورت ملکوتي» اعمال ياد مي-کند: «ما غافليم از آنکه اعمال ما عيناً با صورت هاي مناسبه با آنها در عالم ديگر به ما رجوع مي کند. نمي دانيم که اين عمل صورت مردارخوردن است. صاحب اين عمل همانطور که چون سگ هاي درنده، اعراض مردم را دريده و گوشت آنها را خورده، در جهنم نيز صورت ملکوتي اين عمل به او رجوع مي کند.» حضرت امام، آن عارف و مجاهد بزرگ ما، آنگاه روايتي را بازگو مي کنند که وقتي رسول خدا(ص) مردي را به جرم زنا سنگسار کرد، مردي به دوستش درباره شخص سنگسار شده گفت: اين مرد مثل سگ سر جايش جان داد! پيامبر(ص) همراه آن دو از کنار مرداري گذشت، فرمود: به اين مردار دندان بزنيد و از آن بکنيد! گفتند: اي رسول خدا از مرداري بخوريم؟! فرمود آنچه از برادرتان خورديد گندش از اين مردار بيشتر است. و آنگاه مي نويسد: «آري، رسول اکرم(ص) به قوت نور بصيرت و مشاهده مي ديد عمل آنها را، که گندش از مردار بيشتر است و صورت آن فضيح تر و فظيع تر است و در روايت ديگر است که غيبت کننده در روز قيامت، گوشت خود را مي خورد.» و بعد مي افزايند: «و منافات ميانه اين روايات شريفه نيست. همه اينها ممکن است واقع شود. هم گوشت مردار بخورد و هم از گوشت خود بخورد و هم به صورت سگ باشد و خوراکش مردار باشد و هم به صورت مردار باشد و خوراک سگ هاي جهنم باشد. آنجا صور، تابع جهات فاعليه است و يک موجود، صور عديده ممکن است داشته باشد.» اين وضعيت در قيامت و اينکه در روايات آمده که مردم در قيامت از بوي گند دهان غيبت کننده آزار مي بينند، نشان از رسوايي و افتضاح وي در قيامت دارد، اما رسوايي در دنيا نيز پيامد ديگري است که در ارشادات اولياي دين(ع) درباره گرفتار آمدن به آن هشدار داده شده است. حتي اگر شخص در خانه امن خود باشد. دليل آن نيز اين است: «خداوند تبارک و تعالي غيور است و هتک مستور مؤمنين و کشف عورات آنها هتک ناموس الهي است. اگر انسان، بي حيايي را از حد گذراند و هتک حرمات الهيه نمود، خداوند غيور مستورات او را که به لطف و ستاريت خود ستر فرموده بود، مکشوف مي فرمايد، و هتک مستور آن را مي فرمايد و در بين مردم، در اين عالم و ملائکه و انبيا و اولياء - عليهم السلام - در آن عالم مفتضح مي شود.» مفسده و پيامد بزرگ ديگر اين گناه، مفاسد اجتماعي آن است که از اين بابت زشتي اش بيش از بسياري از گناهان ديگر است: «يکي از مقاصد بزرگ شرايع و انبياء عظام - سلام الله عليهم - که علاوه بر آنکه خود مقصود مستقل است، وسيله پيشرفت مقاصد بزرگ و دخيل تام در تشکيل مدينه فاضله مي باشد، توحيد کلمه و توحيد عقيده است و اجتماع در مهام امور و جلوگيري از تعديات ظالمانه ارباب تعدي است، که مستلزم فساد بني الانسان و خراب مدينه فاضله است. و اين مقصد بزرگ که مصلح اجتماعي و فردي است، انجام نگيرد مگر در سايه وحدت نفوس و اتحاد همم و الفت و اخوت و صداقت قلبي و صفاي باطني و ظاهري و افراد جامعه به طوري شوند که نوع بني آدم تشکيل يک شخص دهند، و جمعيت به منزله يک شخص باشد و افراد به منزله اعضاء و اجزاء آن باشد و تمام کوشش ها و سعي ها، حول يک مقصد بزرگ الهي و يک مهم عظيم عقلي که صلاح جمعيت و فرد است، چرخ زند.» پيداست اگر علقه هاي مودت و اخوت در ميان جامعه به خوبي قوت گيرد و گسترش يابد چه آثاري در پي خواهد داشت و اينگونه است که مسلمانان چنين وظيفه روشني دارند و هر چه در اين خواسته دين اخلال وارد کنند چقدر مبغوض خداي تعالي است: «و معلوم است آنچه موجب ازدياد اين معاني شود، محبوب و مرغوب است، و آنچه اين عقد مواصلت و اخوت را بگسلد و تفرقه در بين جمعيت اندازد، مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ او است. و پر واضح است اين کبيره موبقه اگر رايج شود در بين جمعيتي، موجب کينه و حسد و بغض و عداوت شده و ريشه فساد، در جمعيت بدواند. درخت نفاق و دورويي در آنها ايجاد کند و برومند نمايد، و وحدت و اتحاد جامعه را گسسته کند و پايه ديانت را سست کند و از اين جهت بر فساد و قبح آن افزوده گردد.» اما چه بايد کرد تا به اين آلودگي گرفتار نيامد يا در صورت گرفتاري از آن رهايي يافت؟ پير سالک ما هم راه علمي را پيش روي همگامان خود قرار مي دهند و هم راه عملي را. اما راه علمي آن: «پس چنين است که انسان تفکر کند در فايده مترتبه بر اين عمل و آن را مقايسه کند با نتايج سوء و ثمرات زشتي که بر آن مترتب است و آن را در ميزان عقل گذاشته، از آن استفتاء نمايد. البته انسان با خود دشمني ندارد. تمام معاصي از روي جهالت و ناداني و غفلت از مبادي آن و نتايج آن از انسان صادر مي شود. اما فايده خيالي مترتب بر آن است که انسان به قدر چند دقيقه، قضاي شهوت نفساني خود را در ذکر مساوي (= بدي ها) مردم و کشف عورات آنها کرده و با بذله گويي و هرزه سرايي که ملايم با طبيعت حيواني يا شيطاني است، صرف وقت نموده، مجلس آرايي نموده و تشفي قلبي از محسودان نموده است.» آنگاه به تفصيل، آثار زشت دنيوي و اخروي آن را يادآور مي شوند و از جمله مي نويسند: «قدري تفکر کن در اين نتايج دنيويه و اخرويه اين معصيت. و قدري تأمل کن در آن صورت هاي موحشه مدهشه که در قبر و برزخ و قيامت به آن مبتلا مي شوي و مراجعه کن به کتب معتبره اصحاب – رضوان الله عليهم – و اخبار مأثوره از ائمه اطهار – سلام الله عليهم – که حقيقتاً کمرشکن است. پس موازنه و مقايسه کن ببين يک ربع ساعت هرزه گويي و بذله سرايي و قضاي شهوت خيالي و هزاران هزار سال گرفتاري در صورتي که اهل نجات باشي و با ايمان از اين عالم بروي. و الا مقايسه کن آن را با خلود در جهنم و عذاب اليم هميشگي نعوذبالله منه - .» و اما راه عملي به اين است که: «تا چندي با هر زحمت شده، کف نفس از اين معصيت کرده، مهار زبان خود را در دست گرفته، کاملاً از خود مراقبت کني و با خود قرارداد کني که چندي مرتکب اين خطيئه نشوي و از خود مراقبت و محافظت کني و حساب خود را بکشي. اميد است ان شاءالله پس از مدت کمي اصلاح شده، قلع ماده آن بشود. و کم کم کار بر تو آسان مي شود، پس از چندي احساس مي کني که طبعاً از آن منزجر و متنفري، پس راحتي نفس و التذاذ آن در ترک اين مي شود.»